به نام خدایی که هم مهربان هست و هم بخشنده پاسخ معنویتهای نوظهور به فطرت انسان، پاسخی مسخشده است - .:مهدیسم:. Mahdism
سفارش تبلیغ
پاسخ معنویتهای نوظهور به فطرت انسان، پاسخی مسخشده است - .:مهدیسم:. Mahdism

مظاهری سیف:

پاسخ معنویت‌های نوظهور به فطرت انسان، پاسخی مسخ‌شده است.
سنت‌های معنوی شرق نظیر بودیسم و هندوییسم منشأ زایش صدها و هزاران فرقه گوناگون در دنیای امروز است.
رئیس مرکز پژوهش‌های اسلامی دانشگاه صنعتی شریف، ضمن تحلیل علل ترویج معنویت‌های نوظهور عرفانی، به توضیح برخی ویژگی های معنویت های سرخ پوستی، پائولو کوئیلو، گروه های موسیقی راک، هوی متال و... پرداخت.


حجت الاسلام والمسلمین مظاهری سیف، پژوهش‌گر پژوهش‌گاه علوم و فرهنگ اسلامی، در گفتگوی مکاتبه ای با سرویس اندیشه خبرگزاری آینده روشن، در پاسخ به این سؤال که «گرایش شمار قابل توجهی از جوانان و حتی اقشار فرهنگی به سوی عرفان‌های نوپدید و ادیان و فرقه‌های نو، چه دلایلی دارد؟» چنین پاسخ گفت:

پیدایش و شیوع عرفان‌های نوپدید در جامعة ما دلایلی دارد نظیر این که آثار و منشورات زیادی را در عرصه فرهنگی تولید و توزیع می‌کنند. جلسات، محافل، انستیتوها و مراکز آموزشی ویژه‌ای در رابطه با آنها فعال است.

در دنیای مجازی علاقه‌مندان به این جریان‌ها به طور گسترده‌ای فعالیت می‌کنند. اما ما برای شناخت بنیادین و یافتن راه مهار این هرج و مرج فرهنگی و فکری بهتر است که علل پیدایش و گسترش آنها را بررسی و تبیین کنیم.

اولین و مهم‌ترین علت پیدایش و گسترش معنویت‌های نوظهور این است که همه انسان‌ها فطرتی الاهی دارند که همواره آنها را به سوی خداوند فرامی‌خواند و این صدایی است که هیچ گاه خاموش نمی شود و نوری است که فروغ آن افول نمی‌کند و «لاتبدیل لخلق الله».

فطرت همان بعد ملکوتی و روحانی انسان است که در عالم الست و در محضر ربوبی بوده و او را به روشنی شناخته است. عبدالله بن سنان از امام صادق (ع) می‌پرسد: کدام فطرت است که آیه شریفه «فطرة الله التی فطر الناس علیها» از آن یاد کرده؟ امام فرمود: اسلام است که وقتی خداوند از بشر بر توحید خویش پیمان می‌گرفت به مؤمن و کافر فرمود: ألست بربکم. (1)
ابن مسکان می‌گوید از امام صادق (ع) پرسیدم گواهی گرفتن که در آیه «و إذ أخذ ربک من بنی آدم من ذریتهم فأشهدهم علی أنفسهم ألست بربکم قالوا بلی.. . » آمده آیا دیدن حقیقی بوده است؟ فرمود: آری، اما مردم آن را از یاد برده‌اند. ولی اصل آن معرفت را از دست ندادند، و به‌زودی به یاد خواهند آورد و اگر معرفت هم از دست می‌رفت هیچ کس نمی‌فهمید که خالق و روزی دهنده‌اش کیست.» (2)

از کنارهم گذاشتن این دو روایت معلوم می‌شود که فطرت و سرشت خاص انسانی شاهد ربوبیت خداوند نسبت به خویش و گواه تعلق و نیاز خود به پروردگار مهربان و بی‌نیاز است. فطرت سطحی از وجود انسان است که در محضر خدا حاضر بوده و شاهد جلال و جمال و شکوه و کمال و نور و سرور و علم و قدرت و لطف و رحمت و سایر کمالات اسمائی و جلوه‌های صفات عالی الاهی است. از این جهت گرایش‌هایی از جان آدمی سر بر کشیده و او را به سوی سرچشمة‌ بی‌کران هستی و کمال هدایت می‌کند.

با تکیه بر این سرمایه معنوی درون و مطالعه فطرت و دنبال کردن آرزوها و خواسته‌هایش می‌توان به اصل هستی و زیبایی و عشق و کمال رسید. کسی که کتاب فطرت را مطالعه کند به خدا می‌رسد و فطرت هادی درونی و دعوت رسای خداست که از درون هر انسان برخاسته، او را به سوی مقصد حقیقی و اصل خویش فرامی‌خواند.

طبیعت انسان اما همین تن مادی است که بیشتر مردم خود را با آن اشتباه می‌گیرند و فراموش می‌کنند که در حقیقت روح‌اند و هویت اصیل‌شان منوط به فطرت و بعد ملکوتی‌ وجودشان است. 

طبیعت انسان مقتضیات و نیازهایی دارد که محدودند اما در قلب هر انسان شیطانی وجود دارد که او را می‌فریبد و تمایلات طبیعی را با فریب و تزویر بجای گرایش‌های فطری جا می‌زند و خدایی دروغین و کمال مطلوبی سرابی درست می‌کند. اگر مردم فطرت الاهی خود را نشناسند و مقتضیات آن را با مقتضیات طبیعت به درستی تشخیص ندهند، از هدایت‌های فطری محروم و در تمنیات طبیعی گرفتار می‌شوند. در این صورت فریفته اموری خواهد شد که مطلوب حقیقی و مورد تمنای فطرت نیست.

البته هدایت فطری و دعوت الاهی که نور او در وجود ماست هیچ گاه خاموش نمی‌شود؛ ولی کسانی که از پس حجاب طبیعت آن را می‌شنوند و می‌بینند، از ملاقات با حقیقت ناب محروم شده، از کژراهة تمناهای طبیعی برای تحقق خواسته‌های فطری می‌کوشند و خودفریبی معنوی از همین جا آغاز می‌شود. در این وضعیت انسان در پی خواسته‌های طبیعی می‌رود و می‌پندارد که حقیقت و معنویت را خواهد یافت. یا خواسته‌ها مادی و عادی خود را معنویت و مصداق راستین نیاز فطری خویش می‌انگارد.

معنویت‌های نوظهور در راستای تمنای فطری انسان هستند ولی پاسخی مسخ شده به آن می دهند. فطرت شیفتة عاشق شدن و دل بستن است اما معنویت های نوظهور نظیر اشو و کوئیلو عشقی هوسناک و شهوت‌آلود را پیش‌نهاد می‌کنند. فطرت ما تشنه مشاهده عظمت و قهاریت و شکوه و جلال و جبروت و تجربة هیبت و خشیت در برابر آن است اما مرلین منسون، اریک آدامز، اکسل رز و سایر شاعران و خوانندگان گروه‌های مختلف متال پاسخ آن را با کلیپ ها و موسیقی هولناک، اشعار پرنفرت و طنین‌های وحشت‌انگیز و حجم صدای بالا می‌دهد.

ما شیدای پرستیدن هستیم ولی سایبابا خود را خدای پرستیدنی و خالق هستی معرفی می کند و کسی که خدای حقیقی را نشناسد، قلبش از شیفتگی به پرستیدن و خضوع کردن تهی نیست، پس بناچار در برابر سای تعظیم می‌کند یا گوساله‌ای ضعیف‌تر از او را می‌پرستد.

علت دیگر پیدایش و گسترش معنویت‌های نوظهور بن‌بست‌ها و شکست‌های فلسفی تمدن جدید است. از عصر روشنگری در مغرب زمین اندیشه‌ای پیدا شد که بعدها تمام جهان را فراگرفت و آن ایده توانایی بشر در تأمین سعادت و بی‌نیازی از دین و تعالیم مقدس بود. انسان دورة رنسانس پنداشت که با سه شعار «عقل»، «طبیعت» و «پیشرفت» می‌تواند بهشت موعود را در زمین بناکند (3) و فریاد استغنا از دین و معنویات و خداوند را در زمین طنین افکن سازد.

با گذشت چند قرن و وضعیت فلاکت بار زمین در قرن بیستم و پس از دو جنگ ویران‌گر جهانی و آسیب‌های گسترده محیط زیست به واسطة تکنولوژی و رشد دانش بشری در سه شعار عصر روشن‌گری تردید جدی پدید آمد، آیا عقل برای فهم هر آنچه که به سعادت بشر می انجامد کافی است؟ آیا طبیعت تنها حقیقت هستی است و جهانی فراتر از آن وجود ندارد؟ و آیا پیشرفت علمی و مادی می تواند به خوشبختی و کامیابی بشر منجر شود و براستی انسان قرن بیستم از مردمان پنج قرن گذشته از آرامش و رفاه و خوشبختی بیشتری برخوردارند؟

این تردیدها مرحله جدیدی را برای تمدن کنونی بشر ایجاد کرده که آن را دوره پست مدرن می‌نامند. در این دوران مرز میان مدرن و کهن کمرنگ شده و بشر درمان ناکامی‌ها و جبران شکست‌های خود را در میراث کهن بشری از جمله معنویات می‌جوید. روش‌های جادویی سرخ‌پوستی، سنت‌های معنوی شرق نظیر بودیسم و هندوییسم منشأ زایش صدها و هزاران فرقه گوناگون در دنیای امروز است. به طوری که نویسندگان و اساتید معنویت‌گرا یا رگ و ریشه‌ای هندی دارند مثل راجنیش اشو، کریشنا مورتی و دالایی‌لاما و در غیر این صورت عموماً سفری به هند داشته و دوره‌های را در آنجا دیده‌اند؛ نظیر وین دایر و بعضی به قدری تحت تأثیر قرار گرفته‌اند که همانند شَکتی گواین اسم خود را عوض کرده و نام الاهه‌ای مؤنث به نام شَکتی را بر خود نهاده است.

در این بین کسانی هستند که مستقیماً تعالیم کهن معنوی را فراگرفته و ترویج می‌کنند مانند ماهاریشی ماهش استاد T.M و دالایی‌لاما رهبر بوداییان تبت. یا مانند پائول توئیچل (پایه‌گذار اکنکار) از ترکیب معنویت‌های کهن و تخیلات خود مکتبی جدید درست می‌کنند. تعالیم لی‌هنگجی که امروزه با نام فالون‌دافا در دنیا ترویج می‌شود هم ترکیبی از بودیسم و تائوئیسم است.

فرد دیگری در ایران که با بخشی از علوم جادویی آشنایی دارد، دست به تلفیق تعالیم مسیحی و اسلامی با آموزه‌های ادیان هندی زده و جریان معنویت‌گرایی به نام رام‌الله به راه انداخته‌ است.
بعضی دیگر نیز دست به ابداع می‌زنند اما به حد یک فرقه یا مکتب جدید نمی‌رسند. مثلاً وین دایر میان انجیل و تعالیم مسیحی از یک سو و سبک خاصی از مدیتیشن که به ویپاسانا معروف است ترکیب ایجاد کرده و روش مراقبه‌ای تازه‌ای را پدید‌ آورده است. به هر ترتیب یکی از زمینه‌ها یا علل پیدایش معنویت‌های نوظهور شکست تمدن معنویت ستیز مدرن و بازگشت انسان معاصر به سنت‌های کهن معنوی است.

علت دیگر این است که در دهه‌های آخر قرن بیستم بحران‌های روانی و اجتماعی به طور گسترده‌ای دامن گیر بشر شد. در این شرایط راهی جز بازگشت به معنویت و یاد خداوند وجود نداشت کسانی مثل ویکتور فرانکل نشان دادند که با معنویات می‌توان به از شدت این بحران ها کاست و به سطوح قابل تحملی از رنج روانی رسید.

معنویات می‌توانستند فرصتی به بشر دهند که از مشکلات و تعارضاتی که زندگی امروزین برای‌شان به بار آورده بود، فاصله بگیرند و فارغ شوند و به درون خود پناه ببرند و جهانی دیگر را تجربه کنند و از منبعی معنوی نیرو بگیرند. این نیاز موجب شکل گیری فرقه‌های رنگانگ و گوناگون معنویت‌گرا منجر شد.

معنویت‌های نوظهور با ارائه مدیتیشن‌های گوناگون دقایقی متفاوت را در زندگی انسان مدرن ایجاد می‌کنند ساعاتی که شخص می‌تواند در خود فرورود، از اندیشه‌های روز مره بیرون بیاید و به امور دیگری مثل روح، جهان نامرئی، دنیای درون، نور و صوت خداوند، رویاها و صورت‌های دیگر واقعیت! بیندیشد. اندیشه‌های کارلوس کاستاندا به وضوح انسان را از واقعیت به دنیای وهم می‌برد و با این تز که باید صورت دیگر واقعیت را تجربه کرد به گیاهان توهم زا و مواد مخدر رو می‌آورد.

علت دیگر ماهیتی سیاسی دارد. در روزگار ما که کانون‌های وابسته به سرمایه‌داری ترجیح می‌دهند انسان‌ها به خود نیایند تا هوای عزت و شرافت بر دل‌شان بوزد، به انحراف طبیعت‌گرایانة فطرت بشری دامن زده، می‌کوشند تا راه طبیعت را بسان راه فطرت بیارایند و با هزاران فرقه‌ای که به نام معنویت و عرفان ساخته و پرداخته‌اند مردم را به حیرت و رنجی مضاعف فروکشند. در حقیقت این ظلم مضاعف و پنهانی است که به لباس مکر و نیرنگ درآمده و زنجیر استضعاف و بردگی را در روپوشی از حریر معنویت و اطلس عرفان به دست و پای انسان معاصر می‌آورزد.

در دهه 1960 جنبش‌های دانشجویی تمام اروپا و امریکا را فرا‌گرفت. در این جنبش‌ها جوانانی که با ارزش‌های سرمایه‌داری و نظام تمدن مدرن راضی نشده، احساس سرخوردگی و ناکامی می‌کردند دست به شورش‌های خیابانی زدند. در گیرودار همین جنبش‌ها بود که معنویت‌های نوظهور جوانه زد، و مفاهیمی نظیر عشق، تجربه جهان نامرئی، شیطان، ماری جوانا، ال اس دی و غیره وارد فرهنگ جوانان غربی شد.

در همان سال‌ها مراکز تحقیقاتی نظیر مؤسسة تاویستاک در انگلستان و باشگاه پژوهشی روم توانستند گروهی همانند بیتل‌ها را طراحی کنند که بعدها صدها نمونه از آن برای سرگرم کردن مردم جهان از گوشه کنار سربرآورد. امروز می‌بینیم که موسیقی راک، هوی متال، بلک متلال و... به عنوان موسیقی اعتراض چگونه جوانان دنیا را انرژی‌زدایی می‌کند و قدرت ایجاد تغییر در دنیا را از آنها می‌گیرد. گروه سپوترا در یکی از ترانه‌هایش می‌خواند:
« .... لجوج از آغاز فرمانبر از هیچکس، بی‌هیچ دلیل زندگی حق ماست
چرا از ما دور نمی‌شوی؟
ما بدون فرمان‌دهندگان زندگی می‌کنیم
بدون قوانین و مقررات زندگی می‌کنیم
دیواری را خراب می‌کنیم
که می‌خواهد ما را درون خود نگه دارد... »

گروه دیگری به نام منووار در ترانه نفرت Hatred از آلبوم «سوار بر شکوه» این‌طور می‌خواند:
« .... نفرت ، قدرت من است ، زجر و مجازات ـ نفرت و نفرت
با قلبی آکنده از نفرت که خون تیره در سرتاسر رگ‌هایشان جریان دارد
استخوان‌هایت را خرد می‌کنم ، صورتت را له می‌کنم
گوشتت را می‌درم ، جسمت را نابود می‌کنم .... » 

این ترانه‌های و ترانه‌های دیگری که همه نوعی قیام علیه نظم موجود و هنجارهای رایج است با فریاد و سرو صدای بلند و حرکات تند و یکنواخت اجرا می‌شود‌، که نتیجه روانی و فیزیولوژیکی آن خستگی جسمانی و فکری و رخوت است. و این در حالی است که گروه‌هایی مثل رولینگ استون اساساً با قرص‌های توهم‌زا نظیر اکس برنامه‌های خود را اجرا می‌کنند.

تمدن جدید در قرن بیستم وضعیت بسیار ناپایداری را تجربه کرد و طراحان تمدن و نیروهای سلطه‌گر آن تصمیم گرفتند که نقطه ضعف سلطه‌گری خود را که روی خرابه‌های معنویت و دین بنا شده بود،‌ به نقطة قوت خود تبدیل کنند. پس به این نتیجه رسیدند که از معنویت در راستای ترمیم و تقویت استیلای خود بهره‌برداری کنند. 

برای دست یابی به این هدف معنویت ویژگی‌های بسیار مناسبی داشت. نخست اینکه ابزار جذابی بود که گویی اقبال عمومی هم با آن موافق می‌شد و دوم اینکه شامل موضوعاتی بود که تمام ابنای بشر در طول تاریخ و عرض جغرافیا به آن دلبستگی داشتند و می‌توانست زمینه‌ساز مقبولیت سلطه‌ای فرافرهنگی و جهانی باشد.

این راهکار تازه ویژگی جالب سومی هم داشت و آن اینکه در قیاس با گذشتة معنویت ستیز تمدن غرب، تحول و تنوع رضایت بخشی را برای اهالی تمدن غرب ایجاد می‌کرد؛ از این رو به فکر طراحی جریان‌ها و فرقه‌های معنویت‌گرایی افتادند که در گستره‌ای وسیع و تنوعی جذاب، مردم را برای مدت زیادی سرگرم سازد.

پایه‌های اساسی تحکیم و تداوم سلطه‌گری این است که سلطه‌گران برنامه‌های مناسب و مؤثری را برای سرگرم سازی سلطه‌پذیران ترتیب دهند، به طوری که احساس کنند وضعیت سلطه، مطلوب، رضایت‌بخش و قابل تحمل است. اگر سلطه‌گران بتوانند احساس خوبی برای سلطه‌پذیران ایجاد کنند در حقیقت اقتدار خود را تثبیت و پایدار کرده‌اند.

پی‌نوشت:

1. کافی ج2 ص12 
2. تفسیر قمی ج1ص248.
3. لوسین گلدمن، فلسفه روشنگری. ترجمه شیوا کاویانی . انتشارات فکر روز . چاپ اول 1375 مقدمه مترجم ص 19 تا 21 .

بخش دوم این گفت‌وگو به‌زودی منتشر خواهد شد.


نوشته شده توسط : امین

نظرات دیگران [ نظر]


هرکس دانشی را از کسی پنهان بدارد یا برآن به عنوان پاداش مزد گیرد، هرگز آن دانش به وی سودی نرساند . [امام سجّاد علیه السلام]