به نام خدایی که هم مهربان هست و هم بخشنده
پژوهشگر برتر کنگره آیت الله شاه آبادی:
نوشته شده توسط :
امین
دوران پیش از ظهور، دوران ظهور ادیان و فرقه هاست.
بخش نخست از گفتگوی آینده روشن با حجت الاسلام والمسلمین مظاهری سیف
ظلم همیشه در عالم بوده است ولی این ظلم و جور معمولاً زیرک است و داد نمیزند که من ظلم هستم، بلکه ظلم همواره در لباس تزویر میآید.
حمیدرضا مظاهری سیف، دانش آموخته حوزه علمیه و پژوهشگر برتر کنگره نکوداشت آیت الله شاه آبادی است. او معتقد است همیشه جهان از ظلم و جور پر بوده است اما آنچه جزو شرایط و ویژگیهای عصر ظهور است آگاهی و شناخت پیدا کردن مردم به وجود این ظلم و جور و آشکار شدن آن بر همگان است؛ لذا زمینهسازی برای ظهور با آگاهی دادن به مردم شکل میگیرد و نه دامن زدن به کار ظالمان. با او به بهانه مقالهای که برای کنگره نکوداشت آیت الله شاهآبادی ارایه کرده بود، آشنا شدیم و پرسشهایمان درباره آخرالزمان و ویژگیهای عصر ظهور پرسیدیم.
او که رئیس مرکز پژوهشهای اسلامی دانشگاه شریف است، ریشههای انقلاب اسلامی و تحولات اجتماعی در اندیشه امام را میگوید که در عرفان یافته است و مطالعات او در زمینه عرفانهای جدید و اندیشه نجات انسان در این گونه عرفانها چیزی بود که بیش از دیگر مسائل برای آینده روشن، جذاب و مایه توجه بود. با هم گفتوگوی کوتاه حجت الاسلام مظاهری سیف با آینده روشن را میخوانیم:
مایلم سؤال اول درباره گرایش به معنویتهای جدید و نسبتش با ویژگیهای عصر ظهور باشد. اصولاً معنویت و عرفان جدید چیست و چگونه شکل گرفته است و آیا این مسئله را میتوان با مسائل آخر الزمان و پیش از ظهور منجی ارتباط داد؟
آیهای در قران هست که میفرماید: «لیظهره علی الدین کله» یعنی خداوند میخواهد این دین را بر دیگر ادیان غلبه بدهد و این را در روایات، به ظهور امام زمان تفسیر کردهاند. وقتی در این آیه دقت کنیم، روشن میشود که وقتی در آستانه ظهور قرار میگیریم که همه ادیان باشند و بعد اسلام بر همه غالب شود. باید همه ادیان ظهور کرده باشند که وقتی حضرت ظهور کرد و برتری اسلام را ثابت کردند و همه عالم پذیرفتند، «لیظهره علی الدین کله» اتفاق بیفتد.
لذا عصر ظهور، عصر بازگشت ادیان است و ما امروز شاهد این مسئله هستیم. بودیسم در همه دنیا پیش میرود، همانطور که هندوئیسم و مسیحیت این طور است. میبینیم که در شرق عالم یک عده مسیحی میشوند و در غرب عالم یک عده بودایی میشوند و ادیان باستانی و عرفان سرخ پوستی بازگشتهاند و کسانی به عنوان عارف از آن آیینها آمدهاند و در حال احیای آن هستند و این مقدمهای است برای خودنمایی آنها. ما در عصر بازگشت ادیان هستیم و این عصر ظهور است. این عصر، عصری است که در آن، همه، ظرفیتهایشان را نشان میدهند و معلوم میشود که آخر آن چیست و آن گاه، اسلام میآید و ظرفیتهای خودش را رو میکند. این اتفاق به نظر من در حال افتادن است.
به نظر من خیلی به این مرحله که ناکارآمدیشان رو شود، نزدیک شدهاند و این ناکارآمدی در مطالعات جامعهشناسی اخیر هم مطرح است که در امریکا بیش از 2000 فرقه معنوی است و در اروپا هم همینطور است. مشترکات این فرقهها خیلی کم است و آنهایی که در اروپا هست، غیر امریکاست یعنی به طور کلی، بالای 4000 مکتب در دنیا داریم.
پیروان این عرفانها، یا تازه به این مسائل رو آوردهاند یا اگر هم مدتی گذشته است، مکاتب مختلفی را تجربه کردهاند و مدتی در یک مکتب بودهاند و بعد دیدهاند که حرفی نداشته و رها کرده انت و بعد، مکتبی دیگر. و این یعنی محدود بودن و کم ظرفیت بودن آنها.
این مسئله جهان را به آستانه آن دین و آن درکی میرساند که دینی باشد و معارفش بیانتها باشد تا تنوع اندیشههای بشری را پاسخگو باشد.
به این ترتیب آیا ما در عصر ظهور شاهد دنیایی سیاه و ناامیدکننده هستیم؟ به طور کلی آیا به این مسئله معتقدید که دنیا باید تاریک و پر از ظلم بشود تا منجی ظهور کند و عدل را در دنیا برقرار کند؟
مسلماً همینطور است اما این امر معنای دقیقی دارد. ظلم همیشه در عالم بوده است ولی این ظلم و جور معمولاً زیرک است و داد نمیزند که من ظلم هستم، بلکه ظلم همواره در لباس تزویر میآید و مشکل همینجاست؛ انگار که عدل است و مردم آن را میپذیرند.
در آستانه ظهور یک اتفاق باید بیفتد تا ظلم همه عالم را بگیرد و آن از بین رفتن تزویر است؛ به این معنا که دیگر ظلمی در لباس تزویر نباشد و دیگر گرگی در لباس میش نباشد و آن یک راه حل دارد و آن مقاومت و رسوا کردن و درک و شناخت ظلم است. هر چه بیشتر ظلم را بشناسانیم فراگیری ظلم در عالم بیشتر اتفاق میافتد و لذا برای اینکه این را محقق کنیم، نباید سکوت کنیم بلکه باید فریاد بزنیم و جبهه مقاومت تشکیل بدهیم. این است که میتواند ظلم را فراگیر کند و ظلم را از ناخالصی پاک کند تا برای همه شناخته شود؛ چه مسلمان و چه غیرمسلمان.
الان یکی از لباسهایی که ظلم پوشیده است، همین عرفانها و معنویتهای انحرافی و سکولار است که خودشان به آن دامن میزنند.
در غرب روی این موضوع مطالعه میشود و حتی فرقههای شیطانپرستی را هم که گاهی جنبههای معنوی پیدا میکنند، ترویج میدهند به طوری که این فرقهها اکنون در دانشگاه منچستر اتاق مخصوص دارند. در حالی که این با مبانی مسیح مطابقت ندارد. ولی به اینها مجال میدهند تا انسانها سرگرم شوند.
شکافی که سکولاریزم بود مادیگرایی آن بود ولی انسان روحش این دنیا را نمیپذیرد بالاخره یک جا خسته میشود و به تعبیر ماکس وبر، در این قفس به تنگنا دچار میشود.
تمدن غرب آرزوهایی داشت و آیندهای را در نظر داشت؛ آیندهای که در آن، دین را کنار میگذاشت و میخواست تمرکز بر طبیعت و پیشرفتهای علم کند. ولی در قرن بیستم با تجربه دو جنگ جهانی و آسیبهایی که از علم به آنان وارد شد، اسباب ظلم و فساد بیشتر شد. و الان همین طور شده است و این تنگنا غرب را در حال انفجار قرار داده. ولی آنها هوشمندانه راه حلی را پیدا کردند و به سراغ معنویتگرایی رفتند؛ معنویتگرایی که هیچ پایه عقیدتی را هم نمیخواهد تقویت کند. میخواهی مسلمان باش یا نباش، بودایی باش یا نباش، هیچ فرقی نمیکند. آنان به انسان میگویند تو با هر دینی که داری به فضایی نیاز داری که از این زندگی رها شوی و ما این فضا را به تو میدهیم. این ظلم خودش را در جامه معنویت و عرفان مخفی کرده است. در غرب به اینها میگویند ادیان نوپدید و هیچ مشکلی با دین ندارد. این را دین میدانند اما دینی که خنثی است و مبانیاش بیاثر است.
جرج بوش با دالایی لاما، رهبر بوداییان تبت دیدار می کند؛ کسی که کاملاً خنثی و بیاثر است و میگفت صدام را هم نباید اعدام کرد. این کاملاً به کار ظالمان عالم میآید و این نوع عرفان انسانها را تخدیر میکند. لذا غرب به آنها تنوع داد و انواع و اقسام عرفانها را درست کردند و حدود 4000 فرقه درست کردند در حالی که در اسلام و حتی هندوئیسم 4000 فرقه نداریم اما در عرض چهل پنجاه سال 4000 فرقه شکل گرفت و این فرقهها در همه جای دنیا در حال پخش شدن است؛ حتی در ایران ما، دیگر در این دنیا مرز فرهنگی وجود ندارد.
آیا این مسئله را میتوان به ادعاهایی که عدهای در مورد منجی بودن و مهدویت میکنند ارتباط داد؟
کسانی در دنیای امروز ادعای مهدویت دارند و مدعی هستند که منجیاند؛ مثلا گروهی در در ایران هستند که با حرکات شبه ورزشی، هزاران نفر در پارک لاله و ملت تهران میدوند و تمرین میکنند و در شهرهای دیگر هم در حال شکل گیری هست و در کشورهای دیگر مثل امریکا از آن حمایت شدید میشود. رئیس این فرقه فردی جوان است و مدعی است که منجی جهان است و میگوید در عصر انحطاط بشر، باید کسی باشد که جهان را نجات بدهد و من این رسالت را دارم. اشو هم همین ادعا را داشت و الان سایبابا، در هند همین ادعا را دارد و مردم را به سوی خودش دعوت میکند.
ما باید با مدعیان دروغین بجنگیم تا باور به منجی آسیب نبیند. این مسئله را باید جدی گرفت و به شکل جهانی کار کرد تا مردم کمتر به سمت این انحرافات بروند. اگر مردم به این فرقهها و به این ادعاها اعتماد پیدا کنند، باور به منجی خدشهدار میشود.
ادامه دارد
دو تن در باره من تباه گردیدند ، دوستى که ازحد بگذراند و دروغ بافندهاى که از آنچه در من نیست سخن راند ] و این مانند فرموده اوست : که [ دو تن در باره من هلاک شدند دوستى که از حد گذراند و دشمنى که بیهوده سخن راند . ] [نهج البلاغه]