به نام خدایی که هم مهربان هست و هم بخشنده
به نام خدا پیرمرد کنار چادر نشسته و با دستانی لرزان کفش های فرسوده اش را وصله می زد، به ناگاه به صدای شیون و فریادی از جا پرید. عده ای جنازه ای را روی دست حمل کرده و به این سو می آمدند و فریاد می زدند: کشتند! مأموران فرعون لاوی چوپان را کشته اند و جسدش را کنار نیل افکنده اند. پیرمرد کفش را به کناری افکند و گریبان چاک کرد و شیون سر داد و پیرزن نیز با شنیدن نام پسرش سراسیمه و بر سر زنان پیش دوید. آن مردان جنازه را جلوی چادر و مقابل پدر و مادر ماتم زده اش روی زمین نهادند. جمعیت هر لحظه بیشتر می شد و نفرین ها و ناله ها به هم می آمیخت: امان از ستم فرعون! تا کی باید این وضع را تحمل کنیم؟! به بردگی گرفتن و کشتن عادت هر روزی فرعون گشته است. کاش چاره و راه نجاتی بود! نیست! هر راه و چاره ای را امتحان کرده ایم. بیایید از این شهر بگریزیم و سر به بیابان گذاریم، شاید که دست این نامردمان به ما نرسد. نه! نه! چنین سخن نگویید! این چاره ی کار نیست. جوان فاضل خردمند پیش می آمد و با کلامی گرم و دلنشین به سخن گفتن ادامه می داد که مگر خداوند خود برای ما راه و چاره قرار نداده است؟! کدام چاره؟! کدام راه حل؟! مگر راهی هم مانده که ما امتحان نکرده باشیم؟! و جوان گفت: بله خداوند حکیم خود نجات گری برای ما قرار داده که هم او یگانه منجی حقیقی ماست. نجات گر؟ او کیست؟ منجی حقیقی؟! پس کجاست؟! جوان ادامه داد: موسای کلیم! اوست منجی حقیقی ما. پروردگار اراده فرموده به دست وی بساط ظلم و جور فرعون را برچیده و عدالت و امنیت را به شما ارزانی فرماید، پس نجات و رهایی ما بسته به آمدن اوست. باید به او بپیوندیم و یاریش دهیم. پس او هم اکنون کجاست؟! کی خواهد آمد؟! جوان گفت: بی شک آمدن و ظهور وی به دست خداست. باید از او بخواهیم و به درگاهش استغاثه نماییم. زیرا که قادر و حکیم بوده و به هرکاری تواناست. *** آری آن روزگاران ظلم و بیداد فرعون و درباریانش نسبت به قوم بنی اسرائیل از حد گذشته و برده کشی و قتل و غارت او به نهایت رسیده بود. فشار و خفقان و استیصال و احساس بیچارگی هر روز بیشتر می شد. توان ها رو به ضعف و امید ها به ناامیدی می گرایید و چاره ها به بن بست می رسید و یأسی کشنده در کالبد ها دمیده می گشت. در چنین تلاطم سهمناکی که هرکس به تخته پاره ی راه حل های پوچ و بافته های افکار این وآن چنگ می زد، مسیر بیهوده ای را پیموده و روش امتحان شده ای را از نو می آزمود، آن جوان مؤمن و زیرک و حیکم فرزانه از جای برخواسته و پای پیش نهاد و به سرانگشت اندرز و تذکر، غبار غفلت از عقل ها زدود و زنگار خرافات را از باورها سترد و روح های تشنه را به خلیفه ی برگزیده ی خداوند و یگانه منجی و نجاتگر پیروز زمان حضرت موسای کلیم علیه السلام دلالت نمود و کلید رهایی را به دست مردم داده و ایشان را از نیمه راه تباهی به مسیر سعادت بازگردانید. چنانچه امام صادق علیه السلام فرمودند: «چون گرفتاری بنی اسرائیل به طول انجامید، چهل روز به درگاه الهی روی آورده و به گریه و زاری پرداختند، خداوند نیز به موسی و هارون وحی فرستاد تا آن ها را از شر فرعون نجات دهند، پس یکصد و هفتاد سال از گرفتاری آنان کم کرد. سپس امام فرمودند: اگر شما نیز مانند بنی اسرائیل به درگاه خداوند به گریه و زاری بپردازید خداوند فرج ما را نزدیک خواهد فرمود و اگر چنین نباشید این سختی تا پایان مدتش به طول خواهد انجامید.» (مهدی موعود/ص???) آری اگر سرانگشت آن خردمند دانا به سوی موسی علیه السلام اشاره نمی کرد، چه بسا بنی اسرائیل تا دیرباز به آزمودن راه های بیهوده و روش های باطل ادامه داده و به دنبال طریق نجات در بی راهه ها گم می شدند. بیشک اوضاع امروز جهان نیز شباهتی عجیب به وضع آن روز بنی اسرائیل دارد: فقر و بیماری، اعتیاد و بیکاری، فساد و فحشا، گمراهی و کج اندیشی، جهل و خرافه پرستی،جنگ و خونریزی و رواج روزافزون فرقه ها و مکتب های پوچ و باطل هر یک غل و زنجیری است به پای بشر خسته ی امروز، و او همچنان بی هدف دست و پا زده و به هر دستگیره ای چنگ افکنده و می آویزد غیر از آن ریسمان محکم الهی و کشتی نجاتی که خداوند خود برای چنین رسالتی ذخیره ساخته. از هر مکتب و مرامی توقع ره گشایی دارد جز آن رادمردی که شاه کلید نجات به دست او سپرده شده است و هر رهنمودی برایشان صحیح و منطقی جلوه می کند جز سفارش پروردگار حکیم. کاش پیام درخشان و راه حل آسمانی مولایمان امام صادق علیه السلام را با اعماق وجود دریافت کرده و بدان عمل نماییم. بیاییم از آن جوان بیداردل آگاه و واعظ نکته سنج درس گرفته، ما نیز به سوی یگانه مصلح حقیقی اشاره کرده و نام منجی بی بدیل هستی را برزبان جاری ساخته و بر گوش های مشتاق و منتظر بخوانیم: مهدی!
نوشته شده توسط :
امین
حضور حاضر(2)
تنها راه حل
بهترینِ برادران، کسی است که هرگاه او را از دست بدهی، پس از او زندگی را دوست نداشته باشی . [امام علی علیه السلام]