به نام خدایی که هم مهربان هست و هم بخشنده
من برای اهل زمین موجب امان و امنیت می باشم ، همچنانکه ستارگان برای اهل آسمان -- حضرت مهدی (عج)
نوشته شده توسط :
امین
به نام خدا پیرمرد کنار چادر نشسته و با دستانی لرزان کفش های فرسوده اش را وصله می زد، به ناگاه به صدای شیون و فریادی از جا پرید. عده ای جنازه ای را روی دست حمل کرده و به این سو می آمدند و فریاد می زدند: کشتند! مأموران فرعون لاوی چوپان را کشته اند و جسدش را کنار نیل افکنده اند. پیرمرد کفش را به کناری افکند و گریبان چاک کرد و شیون سر داد و پیرزن نیز با شنیدن نام پسرش سراسیمه و بر سر زنان پیش دوید. آن مردان جنازه را جلوی چادر و مقابل پدر و مادر ماتم زده اش روی زمین نهادند. جمعیت هر لحظه بیشتر می شد و نفرین ها و ناله ها به هم می آمیخت:
نوشته شده توسط :
امین
هر یک از شما در انتظار ظهور حضرت ولی عصر(عج)در گذرد، همانند کسی است که با قائم(عج) در خیمه آن حضرت باشد؛ نه بلکه همانند کسی است که در رکاب آن حضرت، شمشیر کشیده باشد؛ نه ، به خدا سوگند ، همچون کسی است که در رکاب رسول خدا(ص)به شهادت رسیده است. -- امام صادق(ع)
نوشته شده توسط :
امین
به نام خدا شهر کوفه، که بنا بر روایات بسیار، در دولت کریمه حضرت مهدی موعود (عج) پایتخت حکومت جهانی آن حضرت خواهد بود، و ویژگیهای آن در دوران ظهور، موضوع مقالهای از نود و سومین شماره ماهنامه موعود، شماره آبان 87 است.
نوشته شده توسط :
امین
به نام خدا
نوشته شده توسط :
امین
فرزندم(مهدی)! بدان که یقینا قلوب اهل طاعت و اخلاص به سوی تو پر می کشد همچون پرواز پرنده به سوی لانه ی خود.
نوشته شده توسط :
امین
به نام خدا
نوشته شده توسط :
امین
به نام خدا - رطب دارم، رطب تازه!
نوشته شده توسط :
امین
این امر [ظهور حضرت ولی عصر (عج)] تحقق نمی یابد مگر پس از نا امیدی، نه بخدا سوگند به شما نمی رسد مگر این که از هم باز شناخته شوید؛ نه بخدا سوگند به شما نمی رسد مگر اینکه پاک و خالص شوید؛ نه بخدا سوگند به شما نمی رسد تا اینکه شقی به شقاوت خود و سعادتمند به سعادت خویشتن برسند. -- امام صادق(ع)
نوشته شده توسط :
امین
به نام خدا روزگاری زاهدی بالای کوه به دور از مردم در غاری به عبادت مشغول بود. روزها روزه می گرفت و هنگام افطار خداوند قرص نانی برایش می فرستاد که نیمی از آن را می خورد و نیم دیگر را برای سحر خود نگاه می داشت. سال ها بر این منوال گذشت تا آن که شبی هنگام افطار از آن قرص نان خبری نشد. زاهد نمازش را خواند و به انتظار نشست اما تا صبح غذایی نرسید. پس از جا برخاست و به سمت آبادی در آن اطراف روانه شد. خود را به یک خانه ی روستایی رساند که اهل آن بی ایمان و اعتقاد بودند.
نوشته شده توسط :
امین
به نام خدا
حضور حاضر(2)
تنها راه حل
به نام خدا
«پایتخت بزرگترین دولت جهان» در موعود 93
غفلت در خدمت
رشید در وسط آسمان می درخشید و هوا به شدت گرم بود. خدمتکار پا به کوچه نهاد و در را پشت سر خود بست و از پی اجرای فرمان مولایش روانه شد. اما هنوز کار به اتمام نرسیده بود و دمای هوا هر لحظه بیشتر می شد. تابش خورشید او را بیش از پیش می آزرد. نگاهش متوجه دیوار شد. بی اختیار پایش به سمت آن کشیده شده و در سایه ی آن دراز کشید. باد گرمی به صورتش می خورد و تمام بدنش عرق کرده بود. به تدریج چشمانش سنگین شد و به خواب رفت.
به نام خدا
کمال الدین، ج ?، ص??? - امام حسن عسکری(ع)
حضور حاضر (1)
یگانه مصلح
دست از من بردارید، من خلیفه ی پیامبر هستم.
نه! تو فرعون این امت می باشی.
من توبه می کنم! همه ی خطاهایم را جبران خواهم کرد. سوگند می خورم.
تو پیش از این نیز از این سوگندها یاد نموده ای.
لا اقل خویشانم را صدا بزنید تا نجاتم دهند!
ساکت باش ای نعثل! به خدا سوگند آن ها را نخواهی دید. امروز پایان عمر توست.
ادامه مطلب...
آیینه ی شکسته
عقال دارم، عقال اسب بخیرید!
کدو دارم، کدوهای پرخاصیت!
پیه شتر دارم...!
به نام خدا
سگ و زاهد
داشتم کشکول شیخ بهایی رو ورق می زدم، به این حکایت جالب رسیدم که می گفت:
ادامه مطلب...
[ کمیل پسر زیاد گفت : امیر المؤمنین على بن ابى طالب ( ع ) دست مرا گرفت و به بیابان برد ، چون به صحرا رسید آهى دراز کشید و گفت : ] اى کمیل این دلها آوند هاست ، و بهترین آنها نگاهدارندهترین آنهاست . پس آنچه تو را مىگویم از من به خاطر دار :
مردم سه دستهاند : دانایى که شناساى خداست ، آموزندهاى که در راه رستگارى کوشاست ، و فرومایگانى رونده به چپ و راست که درهم آمیزند ، و پى هر بانگى را گیرند و با هر باد به سویى خیزند .
نه از روشنى دانش فروغى یافتند و نه به سوى پناهگاهى استوار شتافتند .
کمیل دانش به از مال است که دانش تو را پاسبان است و تو مال را نگهبان . مال با هزینه کردن کم آید ، و دانش با پراکنده شدن بیفزاید ، و پرورده مال با رفتن مال با تو نپاید .
اى کمیل پسر زیاد شناخت دانش ، دین است که بدان گردن باید نهاد .
آدمى در زندگى به دانش طاعت پروردگار آموزد و براى پس از مرگ نام نیک اندوزد ، و دانش فرمانگذارست و مال فرمانبردار .
کمیل گنجوران مالها مردهاند گرچه زندهاند ، و دانشمندان چندانکه
روزگار پاید ، پایندهاند . تنهاشان ناپدیدار است و نشانههاشان در دلها آشکار .
بدان که در اینجا [ و به سینه خود اشارت فرمود ] دانشى است انباشته ،
اگر فراگیرانى براى آن مىیافتم . آرى یافتم آن را که تیز دریافت بود ، لیکن امین نمىنمود ، با دین دنیا مىاندوخت و به نعمت خدا بر بندگانش برترى مىجست ، و به حجّت علم بر دوستان خدا بزرگى مىفروخت . یا کسى که پیروان خداوندان دانش است ، اما در شناختن نکتههاى باریک آن او را نه بینش است . چون نخستین شبهت در دل وى راه یابد درماند و راه زدودن آن را یافتن نتواند . بدان که براى فرا گرفتن دانشى چنان نه این در خور است و نه آن . یا کسى که سخت در پى لذت است و رام شهوت راندن یا شیفته فراهم آوردن است و مالى را بر مال نهادن . هیچ یک از اینان اندک پاسدارى دین را نتواند و بیشتر به چارپاى چرنده ماند . مرگ دانش این است و مردن خداوندان آن چنین .
بلى زمین تهى نماند از کسى که حجّت بر پاى خداست ، یا پدیدار و شناخته است و یا ترسان و پنهان از دیدههاست . تا حجّت خدا باطل نشود و نشانههایش از میان نرود ، و اینان چندند ، و کجا جاى دارند ؟
به خدا سوگند اندک به شمارند ، و نزد خدا بزرگمقدار . خدا حجتها و نشانههاى خود را به آنان نگاه مىدارد ، تا به همانندهاى خویشش بسپارند و در دلهاى خویشش بکارند . دانش ، نور حقیقت بینى را بر آنان تافته و آنان روح یقین را دریافته و آنچه را ناز پروردگان دشوار دیدهاند آسان پذیرفتهاند . و بدانچه نادانان از آن رمیدهاند خو گرفته . و همنشین دنیایند با تنها ، و جانهاشان آویزان است در ملأ اعلى . اینان خدا را در زمین او جانشینانند و مردم را به دین او مىخوانند . وه که چه آرزومند دیدار آنانم ؟ کمیل اگر خواهى بازگرد . [نهج البلاغه]